احساسات از نگاه علم؛ عواطف ما چگونه شکل می گیرند؟
به گزارش ایران 20 دانلود، اگر به طور ناگهانی به بینی شما ضربه ای وارد گردد، ناگهان و بدون اختیار چشمانتان خیس و اشک آلود می گردد، بعد از آن حس می کنید که پوستتان در ناحیه بینی و اطراف آن آغاز به داغ شدن می نماید، دهانتان کمی خشک می گردد و نبضتان بالا می رود. بعد با تمام وجودتان می خواهید در تلافی ضربه ای که به بینی شما وارد شده، به شخص ضارب یا حتی یکی از اشیای پیرامونتان ضربه ای وارد کنید و احتمالاً در حین انجام این کار فریاد هم خواهید کشید.
در نهایت، پس از گذشت چندین دقیقه متوجه خواهید می شوید که بر این هجوم ناگهانی محرک های جسمی و فکری غلبه نموده اید و به حالت طبیعی خود بازگشته اید. در واقع آنچه که شما در چنین موقعیتی تجربه می کنید احساس خشم است که پس از مدتی فروکش می نماید و محو می شود.
اینکه چرا یک ضربه خفیف به بینی منجر به یک مجموعه تغییرات فیزیولوژیکی و روانی پیچیده می شود، مدت ها است که موضوع پژوهش های مختلفی در حوزه عصب شناسی و روانشناسی بوده است، اما بیشتر روانشناسان معتقدند که یک حالت عاطفی پایه مانند خشم به عنوان یک محرک تکاملی در وجود ما شکل گرفته است.
در واقع بر مبنای مطالعات اجرا شده چنین به نظر می رسد که در ساختار فکری انسان ها و بیشتر گونه های حیوانی مجموعه ای از پاسخ های مشخص و قابل پیش بینی برای روبروه با موقعیت های مشخص، تعبیه شده است که ما در خصوص اجرا یا عدم اجرای این واکنش ها اختیار چندانی از خودمان نداریم. این موارد عواطف اساسی نامیده می شوند که شامل خشم، ترس، تعجب، انزجار، شادی و غم است.
با گذشت زمان، موارد دیگری هم به لیست عواطف اساسی اضافه شده یا از آن کاسته شده است. در واقع این لیست بر اساس این ایده شکل گرفته که عواطف انسانی دنیا شمول بوده و برای تمام انسان ها به یک شکل عمل می نمایند. یعنی برای هر موقعیت خاص، مانند وارد شدن ضربه به بینی، هر فردی در هر فرهنگی یک شرایط هیجانی مشابه با خشم را تجربه می نماید.
نحوه تفسیر ما از دنیای پیرامونمان و واکنش ما به این ادراکات، هویت وجودی ما را شکل می دهند و به نوبه خود کیفیت زندگی ما را مشخص می نمایند. مطالعه عواطف از منظر روانشناسی به محققان این امکان را می دهد تا در خصوص آنچه که واکنش انسان ها را در روبروه با بعضی از محرک های خاص برمی انگیزد و همین طور تأثیرات جسمی و روحی این واکنش ها، اطلاعات ارزشمندی به دست بیاورند.
در حقیقت همین پاسخ های مشخص و قابل پیش بینی ای که برای روبروه با موقعیت های مشخص، در فکر ما تعبیه شده و ما آن ها را عواطف می نامیم، الگوهای رفتاری و در نگاه کلی سرنوشت بشر را مشخص می نمایند. اما آیا راهی برای تسلط بر این واکنش های اتوماتیک هم وجود دارد؟
در ادامه این مقاله از خبرنگاران مگ، ما عواطف و احساسات انسانی را از ابعاد مختلف مورد آنالیز قرار می دهیم. از سرمنشأ و نحوه شکل گیری آن ها تا واکنش های فیزیولوژیک و روانی بدن نسبت به آن ها. با ما همراه باشید.
عواطف چیست؟
عواطف اغلب با احساسات و خلق و خو اشتباه گرفته می شوند، اما این سه اصطلاح هم معنا و یکسان نیستند. طبق اعلام انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، هیجان به عنوان یک الگوی واکنشی پیچیده که شامل عناصر تجربی، رفتاری و فیزیولوژیکی است تعریف می شود.
عواطف در واقع نحوه برخورد افراد با مسائل یا موقعیت هایی است که از نظر فردی برای آن ها مهم و معنادار تلقی می شوند. تجارب عاطفی دارای سه جزء هستند: یک تجربه فکری، یک پاسخ فیزیولوژیکی و یک پاسخ رفتاری یا بیانی.
احساسات از یک تجربه عاطفی ناشی می شوند. تجاربی که فرد نسبت به آن ها مطلع است، مثل گرسنگی یا درد تجارب احساسی نتیجه تجارب عاطفی هستند که ممکن است از خاطرات، باورها و عوامل دیگر هم تأثیر پذیرفته باشد.
خلق و خو نیز به عنوان هر حالت عاطفی کوتاه مدت که معمولاً دارای شدت کمی است توصیف می شود. خلق و خو با عواطف تفاوت دارد زیرا تجارب خلقی فاقد محرک هستند و نقطه آغاز مشخصی ندارند. به عنوان مثال، توهین می تواند عواطف مرتبط با خشم را در شما برانگیخته کند، در حالی که حالت بدخلقی یا کج خلقی ممکن است بدون علت مشخصی، در شما ایجاد شود.
تعریف عواطف در واقع فرایندی است که هنوز به انتهای خود نرسیده است. بسیاری از محققان کماکان در حال ارائه تئوری هایی با این مضامین هستند که چه عواملی احساسات ما را شکل می دهند. علاوه بر این نظریه های موجود نیز دائماً به چالش کشیده می شوند. با این حال، هم اکنون نیز حجم قابل قبولی از اطلاعات علمی و تجربی در این حوزه موجود می باشد که می تواند دید جامعی نسبت عواطف و احساسات انسانی به ما بدهد.
پردازش عواطف
اگرچه در خصوص توالی عناصر تشکیل دهنده عواطف انسانی اختلاف نظرهایی بین محققین وجود دارد وجود دارد، اما همان طور که قبلاً ذکر شد، عواطف ما از سه بخش تشکیل شده اند: تجربیات فکری، واکنش های فیزیولوژیکی و پاسخ های رفتاری. در ادامه هر یک از این بخش ها را با جزئیات بیشتری آنالیز می کنیم.
تجربیات فکری
تمام عواطف انسانی با یک تجربه فکری آغاز می شوند که به آن محرک نیز می گویند، اما این به چه معناست؟ اگرچه عواطف پایه به وسیله همه انسان ها به یک شکل تجربه می شود، اما تجربه ای که آن ها را ایجاد می نماید می تواند بسیار فردی و فکری باشد.
تجربیات فکری می تواند از چیزی به سادگی تماشا یک رنگ گرفته تا رویدادی پر اهمیت مثل از دست دادن یکی از نزدیکان یا حتی ازدواج متغیر باشد. مهم نیست که شدت این تجربه فکری چقدر باشد، چون در هر صورت این رویداد می تواند احساسات بسیاری را در یک فرد برانگیزد، ضمن اینکه احساساتی که هر فرد به واسطه این تجارب فکری تجربه می نماید ممکن است با دیگری متفاوت باشد.
به عنوان مثال، ممکن است یک نفر به خاطر از دست دادن یکی از عزیزانش دچار احساس عصبانیت و پشیمانی شود در حالی که فرد دیگری ممکن است از این رویداد واحد به شدت غمگین شود.
واکنش های فیزیولوژیکی
همه ما می دانیم افزایش ضربان قلب و خشک شدن دهان وقتی که می ترسیم چه حسی دارد. این واکنش فیزیولوژیکی نتیجه واکنش سیستم عصبی خودمختار به عواطفی است که ما آن ها را تجربه می کنیم.
سیستم عصبی خودمختار واکنش های غیرارادی بدن ما را کنترل می نماید و واکنش جنگ یا گریز را بسته به موقعیت در ما فعال می نماید. به عقیده بسیاری از روانشناسان، واکنش های فیزیولوژیکی بدن ما به عواطف مختلف به واسطه فرایند تکامل و در پاسخ به شرایط و تهدیدات محیطی شکل گرفته است.
نکته جالب در خصوص این واکنش های فیزیولوژیک این است که مطالعات نشان می دهند که واکنش های فیزیولوژیکی خودمختار زمانی قوی تر هستند که حالات چهره یک فرد با نمود احساساتی که تجربه می نماید یکسان و منطبق باشد.
پاسخ های رفتاری
پاسخ های رفتاری به واکنش های عاطفی، بیان واقعی و نمود ظاهری هیجانات است. پاسخ های رفتاری می تواند شامل لبخند، گریم، خنده یا آه کشیدن و بسیاری از واکنش های دیگری باشد که بسته به هنجارهای اجتماعی و شخصیتی فرد می توانند متفاوت باشند.
تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از حالات چهره، دارای الگوهایی دنیا شمول هستند و در خصوص همه انسان ها به یک شکل است، مانند خم کردن ابروها برای نشان دادن غم. هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و همین طور تربیت فردی در شکل گیری واکنش های رفتاری ما نقش مهمی دارند. برای مثال، نحوه ابراز عشق هم از فردی به فرد دیگر و هم در بین فرهنگ ها فرق دارد.
پاسخ های رفتاری برای اعلام احساسات ما به دیگران مهم هستند، اما تحقیقات نشان می دهد که این واکنش های رفتاری برای سلامت روانی فرد هم اهمیتی حیاتی دارند.
علاوه بر این مطالعات اجرا شده نشان می دهد که هنگام تماشای فیلم هایی که دارای بار عاطفی مثبت یا منفی هستند، سرکوب واکنش های رفتاری منشعب از عواطف به وسیله بینندگان تأثیرات جسمانی قابل مشاهده ای روی شرکت نمایندگان داشت.
از مهم ترین این اثرات می توان به افزایش ضربان قلب بینندگان اشاره نمود. این مسئله نشان می دهد که ابراز پاسخ های رفتاری به محرک های عاطفی، اعم از مثبت و منفی، برای سلامت کلی شما بهتر از نگه داشتن آن پاسخ ها در درون خودتان است. بنابراین، لبخند زدن، خنتماشا و ابراز احساسات منفی به روشی سالم مزایای بی شماری برای سلامتی جسمی و روانی شما به همراه دارد.
پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتاری مرتبط با عواطف مختلف نشان می دهد که عواطف و هیجانات انسان پدیده ای فراتر از یک حالت فکری صرف است. عواطف روی تمام رفتارها و سلامتی ما تأثیر می گذارد. علاوه بر این، توانایی ما در درک واکنش های رفتاری دیگران نقش بزرگی در ارتباط با هوش هیجانی ما ایفا می نماید که بعداً با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت.
عواطف از منظر روانشناسی
طرح اولین نظریه ها و فرضیه های مربوط به عواطف و هیجانات به قرن ها قبل باز می شود. در واقع، برای اولین بار در یک دایره المعارف چینی که در قرن اول میلادی نگاشته شده به مفهوم عواطف پایه اشاره شده است.
میزان گیری و ارائه تعریف درستی از عواطف، نسبت به توصیف انواع دیگر پاسخ های انسانی به مراتب سخت تر و دشوارتر است. بسیاری از مطالعاتی که در روانشناسی هیجانی صورت گرفته است در خصوص عواطف اصلی، پاسخ های روان شناختی و رفتاری ما و نقش هوش هیجانی در زندگی ما است.
عواطف اصلی و عواطف پیچیده
در حوزه روانشناسی عاطفی، احساسات به دو گروه اصلی و پیچیده تقسیم می شوند.
عواطف اصلی غالباً از روی حالات چهره فرد قابل تشخیص بوده و به طور اتوماتیک اتفاق می افتند. چارلز داروین اولین کسی بود که بیان کرد حالات چهره که از عواطف انسانی نشأت می گیرند در خصوص تمام انسان ها به یک شکل رخ می دهند و پدیده ای دنیا شمول هستند. این رویکرد بعدها به یک ایده اساسی در تدوین نظریه تکامل او تبدیل شد و بر این مفهوم دلالت داشت که عواطف انسانی و بیان آن ها پدیده ای بیولوژیکی و انطباق گرا است.
در واقع وجود این عواطف و هیجانات برای بقای سایر گونه های زیستی مثل حیوانات نیز حیاتی است. در حقیقت عواطف اصلی در بقای ما طی فرایند تکامل نقشی اساسی داشته اند و به اطرافیان نیز این پیام را ارسال می نموده اند که رفتارشان را با یکدیگر منطبق نمایند تا امکان بقا برای همه فراهم شود.
دکتر پل اکمن، استاد رشته روانشناسی در دانشگاه آکسفورد شش مورد از عواطف اصلی را شناسایی نموده که می توان آن ها را به وسیله حالات چهره فرد تفسیر کرد.
این عواطف شامل شادی، غم، ترس، خشم، تعجب و انزجار هستند. او این لیست را در سال 1999 مورد بازبینی قرار داد و عواطف دیگری مثل شرمساری، هیجان زدگی، تحقیر، شرم، غرور، رضایت و سرگرم شدن را به آن اضافه نمود، اگرچه این موارد اضافه شده به طور گسترده به وسیله دیگران مورد استناد و استفاده قرار نگرفت.
عواطف اصلی شش گانه
عواطف اصلی انسانی شامل شش مورد زیر می باشد.
- غم
- شادی
- ترس
- عصبانیت
- تعجب
- انزجار
علاوه بر دکتر پل اکمن، در دهه 1980 میلادی، رابرت پلاچیک، هشت مورد از عواطف اصلی انسانی را شناسایی کرد و آن ها را در غالب جفت های متضاد دسته بندی کرد؛ از جمله شادی و غم، خشم و ترس، اعتماد و انزجار، و تعجب کردن و انتظار چیزی را داشتن.
این طبقه بندی تحت عنوان چرخ احساسات شناخته می شود و می توان آن را با چرخ رنگ ها مقایسه کرد، زیرا بعضی از عواطف در ترکیب با هم می توانند احساسات پیچیده جدیدی ایجاد نمایند.
اخیراً، مطالعه جدیدی که در مؤسسه علوم اعصاب و روانشناسی دانشگاه گلاسکو صورت گرفته، نشان می دهد که به جای شش مورد، ممکن است عواطف اصلی قابل تشخیص تنها چهار مورد باشد. این مطالعه نشان داد که خشم و انزجار حالت های مشابهی را در چهره فرد ایجاد می نمایند، همین طور تعجب و ترس.
این مسئله نشان می دهد که تفاوت های بین این عواطف مبتنی بر عوامل جامعه شناسی است نه عوامل بیولوژیکی. اما علیرغم تمام این روینمودهای مختلف و تناقض های بین آن ها، بیشتر تحقیقات نشان می دهد که مجموعه ای از عواطف اصلی وجود دارد که در خصوص همه انسان نمود یک شکل و مشابهی دارند و بر مبنای ویژگی های چهره قابل تشخیص هستند.
عواطف پیچیده ظاهر متفاوتی دارند و ممکن است به راحتی قابل تشخیص نباشند، مانند حس فراغ، حسادت یا پشیمانی. عواطف پیچیده در واقع شامل عواطفی است که از ترکیب دو یا چند حالت عاطفی مختلف تشکیل شده اند. به عنوان مثال نفرت تلفیقی از ترس، خشم و انزجار است.
از سوی دیگر، عواطف اصلی از ترکیب عواطف دیگر شکل نگرفته اند و دارای هویتی مستقل هستند. سایر عواطف پیچیده عبارت است از عشق، خجالت، حسادت، قدردانی، گناه، غرور، نگرانی و بسیاری موارد دیگر.
نمود ظاهری عواطف پیچیده در چهره افراد مختلف بسیار فرق دارد و به راحتی قابل تشخیص نیستند. مثلاً نمود ظاهری حس اندوه در بین فرهنگ ها و افراد مختلف، کاملاً متفاوت به نظر می رسد. بعضی از احساسات پیچیده، مانند حسادت، ممکن است اصلاً در حالت چهره فرد تغییری ایجاد ننمایند.
نظریه های مرتبط با عواطف و هیجانات
همان طور که اشاره شد، احساسات ابعاد مختلفی دارند و جای زیادی برای بحث و ابراز نظر افراد مختلف دارند. بنابراین، نظریه های زیادی هم در حوزه عواطف و احساسات انسانی طرح شده است. اگرچه بعضی از این نظریات مستقیماً نظریات دیگر را رد می نمایند، اما بسیاری از آن ها هم بر مبنای روینمودهای یکدیگر طرح شده است.
در اینجا بعضی از نظریه های رایج در حوزه روان شناسی عواطف و احساسات آمده است. این نظریات تأثیر مهمی در شکل گیری ساختار نظری حوزه روانشناسی عواطف و هیجانات داشته اند.
نظریه جیمز لانژ
نظریه جیمز لانژ یکی از اولین نظریه های حوزه عواطف در روانشناسی مدرن است. این نظریه که به وسیله ویلیام جیمز و کارل لانژ در قرن نوزدهم طرح شده، این فرضیه را مطرح می نماید که محرک های فیزیولوژیکی (برانگیختگی) باعث واکنش سیستم عصبی خودمختار می شود که این مسئله به نوبه خود باعث می شود افراد عواطف و هیجانات گوناگون را تجربه نمایند.
واکنش های سیستم عصبی می تواند شامل افزایش ضربان قلب، انقباض عضلات، تعریق و موارد دیگر باشد. بر اساس این نظریه، پاسخ فیزیولوژیکی قبل از رفتار هیجانی قرار می گیرد. با گذشت زمان، نظریه جیمز لانژ در غالب نظریه های مختلفی توسعه پیدا نموده است، که عمدتاً نشان می دهند احساسات ترکیبی از پاسخ فیزیولوژیکی و روانی است.
نظریه بازخورد چهره
نظریه بازخورد چهره بر این نکته تاکید دارد که حالات چهره در تجربه کردن عواطف مختلف نقش بسیار مهمی دارند. این نظریه بر مبنای آثار و نظریات چارلز داروین و ویلیام جیمز شکل گرفته است.
آن ها چنین فرض می کردند که حالات چهره بر احساسات ما تأثیر می گذارد، نه اینکه حالات چهره می توانند واکنشی به یک حالت عاطفی خاص باشند. بر مبنای این نظریه عواطف و هیجانات ما به طور مستقیم با تغییرات فیزیکی عضلات صورت ما مرتبط است. بنابراین، کسی که خود را مجبور به لبخند زدن می نماید، شاد تر از کسی است که اخم نموده است.
نظریه کانن بارد
نظریه کانن بارد که به وسیله والتر کانن و فیلیپ بارد در دهه 1920 توسعه یافت، در واقع در رد نظریه جیمز لانژ طرح شد. این نظریه بیان می نماید که تغییرات جسمی و عاطفی به طور همزمان رخ می دهند نه اینکه یکی از آن ها به واسطه دیگری باشد و پس از آن رخ بدهد.
این نظریه به وسیله متخصصان حوزه مغز و اعصاب نیز تأیید می شود چون آن ها هم بر این باورند که هنگامی که فرد با یک رویداد برانگیزاننده روبرو می شود، اطلاعات به طور همزمان به آمیگدال و قشر خاکستری مغز منتقل می شود. اگر چنین باشد، در واقع برانگیختگی و تجربه عواطف یک رویداد همزمان است.
نظریه شاختر سینگر
نظریه شاختر سینگر برای اولین بار، عنصر استدلال را وارد فرآیند پردازش عواطف کرد. بر مبنای این نظریه وقتی رویدادی را تجربه می کنیم که باعث برانگیختگی فیزیولوژیکی ما می شود، ما سعی می کنیم تا علتی برای برانگیختگی خود پیدا کنیم. سپس، در پاسخ به خلأ فکری ما عواطف و هیجانات مختلف را تجربه می کنیم.
نظریه ارزیابی شناختی
ریچارد لازاروس مبدع این نظریه در حوزه مطالعه عواطف و هیجانات بود. بر اساس نظریه ارزیابی شناختی، فرایند تفکر قبل از تجارب عاطفی رخ می دهد. بنابراین، فرد ابتدا یک محرک را تجربه می نماید، فکر می نماید و سپس همزمان یک واکنش فیزیولوژیکی و هیجان را تجربه می نماید.
مزایای درک عواطف و هیجانات
همان طور که گفته شد، عواطف و هیجانات به انسان یاری نموده اند تا تکامل یابد و در گذر زمان زنده بماند. طبق گفته دکتر اکمن، مبدع چرخ احساسات، اگر ما عواطف و احساساتمان را نداشتیم، زندگی برای ما بسیار خطرناک می شد.
علاوه بر این زندگی بسیار کسل نماینده و یکنواخت می شد. زیرا اساساً احساسات و هیجانات هستند که ما را راهنمایی می نمایند. هیجان، لذت و حتی عصبانیت. به همین علت است که درک عواطف و احساسات برای ما اهمیت دارد، زیرا آن ها نقش مهمی در نحوه رفتار ما دارند.
دکتر اکمن استدلال می نماید که عواطف و هیجانات اساساً عناصری سازنده و مفید هستند. آن ها الگوهای رفتاری خاصی را به ما پیشنهاد می دهند که به طور کلی برای بقای گونه ما لازم است. آن ها رفتار ما را به گونه ای راهنمایی می نمایند که در نهایت به یک نتیجه مثبت برسیم.
با این حال، اگر عواطف و هیجاناتی که آموخته ایم پاسخ صحیحی برای موقعیت ما نباشد، یا اگر عواطف و هیجانات ناخودمطلع ما باعث واکنش هایی شوند که ما قادر به درک آن نباشیم، در چنین مواردی عواطف و هیجانات می توانند عناصری مخرب شوند.
ارتباط برقرار کردن با عواطف و احساسات خود و تبدیل این درک و شناخت به اقدامات عملی، مطلعی عاطفی نامیده می شود. توانایی انجام همین اقدامات با دیگران نیز به عنوان هوش هیجانی شناخته می شود.
هوش هیجانی
مؤلفه های هوش هیجانی عبارت اند از:
- ارزیابی احساسات خود و دیگران به همراه ابراز عواطف: شناخت یا بیان نشانه های کلامی یا غیرکلامی در خصوص احساسات
- تنظیم و مدیریت عواطف خود و دیگران: مدیریت عواطف به گونه ای که همه طرفین ارتباط به سمت یک نتیجه مثبت راهنمایی شوند.
- استفاده از عواطف به شیوه ای انطباقی: استفاده از عواطف و تفسیر احساسات برای به دست آوردن نتایج مثبت.
کسانی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، فکر و قلب خود را به روی تجربیات هیجانی مثبت و منفی باز می نمایند، احساسات و عواطف خود و دیگران را شناسایی می نمایند و آن ها را به درستی به دیگران منتقل می نمایند.
این افراد می توانند از درکشان نسبت به احساسات و عواطف خودشان و دیگران برای حرکت به سمت رشد فردی و اجتماعی استفاده نمایند. کسانی که هوش هیجانی پایینی دارند ممکن است قادر به درک و کنترل احساسات خود یا دیگران نباشند. این مسئله می تواند مسائل ارتباطی زیادی برای این افراد ایجاد بکند.
هوش هیجانی بالا با عملکرد کاری بهتر ارتباط مستقیمی دارد، این افراد غالباً رهبران بهتری هستند که هم برای خودشان و هم برای دیگران فضایی شاد و دل نشین ایجاد می نمایند.
هوش هیجانی مزایای شخصی قانع نماینده ای نیز با خود به همراه دارد که اساسی ترین آن ها شامل این موارد است: آرامش و وضوح فکری، انعطاف پذیری و روابط رضایت بخش تر. هوش هیجانی مانند هوش منطقی در موفقیت کلی فرد نقش مهمی دارد. در واقع، بعضی از محققان استدلال می نمایند که هوش عاطفی نسبت به هوش منطقی نقش بزرگ تری را در ارتباط با موفقیت و دستاوردهای فرد ایفا می نماید.
این مطلب فقط جنبه آموزش و اطلاع رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه های این مطلب حتما با پزشک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیه برطرف مسؤولیت خبرنگاران مگ را بخوانید.
منبع: UWA Online, HowStuffWorks
منبع: دیجیکالا مگ